اینکه بازار بورس سهمش را از سرمایه پیدا کرده اتفاق خوبیست چرا که نقدینگی مردم بجای سود بانکی و ارز به سمت تولید می رود.
اما
باید دانست هجوم فلهای مردم – اگر نگویم گلهای – به بازار بورس، گروهی را پدید میآورد که آن را با نام “تازهواردها” میشناسند
.
میگویند “تازهواردها” چون نباید آنها را با “تازهکارها” اشتباه گرفت.
.
تازهکار کسیست که آمده تا در کاری فعالیت کند، آمده تا رفتهرفته خبره شود، تا آیندهاش را در حرفهی خاصی پی بگیرد. شاید موفق شود شاید نه،تازهکار همانجور که از نامش برمیآید آدمی ناشیست که بهدنبال حرفهای شدن است. او فعالیت را جدی میگیرد و سود و ضرر را بهعنوان بخش جداییناپذیر از تجارت میپذیرد.
.
اما حکایت تازهواردها فرق دارد. آنها گمگشته و سرگرداناند. دقت کنید که سرگردانی صفتی برای “سرمایه” نیست، در واقع صفتیست برای “سرمایهگزار”.
.
لشکر تازهواردها سرخورده و ناامید از تولید و رشدِ منطقی، حالا اینبار در تالار بورس اتراق کردهاند.
.
هیجانات کاذب و پیروی از رفتار جمعی’ ویژگی بارز آنهاست؛ چه به طمع سود چند برابری آمده باشند چه برای حفظ سرمایه.
.
آنها از اقتصاد راکد و تورمی این کشور آموختهاند باید جریان پول را دنبال کنند، یاد گرفتهاند ثروت از طریق تولید کسب نمیشود، باید راهی یافت تا با موجسواریهای مقطعی به ثروت رسید.
.
پس یکروز جلوی طلافروشیها صف میبندند، یک روز پاشنهی بنگاه املاک را از جا درمیآورند و روز دیگر میشوند جویندگان طلا. حالا هم که قطارشان در ایستگاه بورس ایستاده.
.
طلافروشان میگویند پول کافی برای خرید طلای مردم نداریم. این یعنی اینکه سرمایههای خانگی دارند برای ورود به بورس تغییر چهره میدهند. عدهای دارند داروندار خود را میفروشند تا از جهشهای هیجانی بازار بورس بیشترین بهره را ببرند.
.
این نقدینگی حبابهای قیمتی عظیمی را شکل داده که اگر بترکد طوفان بزرگی به راه خواهد انداخت.
اینطوریست که سرمایهگزاران امیدوارِ امروز به مالباختگان سرشکستهی فردا تبدیل میشوند. ما در بازار بورس لغتی به نام “مالباخته” نداریم، بورس تنها سود و زیان را میشناسد. کسی که زیان دیده میکوشد اشکال کار را پیدا کند و اشتباهات خود را در آینده اصلاح کند. اما مالباخته کسیست که گمان میکند دیگری کلاهش را برداشته.پس بعد از باختن سرمایه با همپالکیهای خود جمع میشود، زیر پلاکاردهای ششمتری فریاد میزند و پول ازدسترفتهاش را بازپس میخواهد.